loading...

آئین مستان

روضه حضرت زهرا,روضه فاطمیه,متن مداحی فاطمیه,متن روضه فاطمیه همراه با سبک,متن مداحی شهادت حضرت زهرا,متن سینه زنی شهادت حضرت زهرا,متن سینه زنی فاطمیه,منصور ارضی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1751 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3823 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1645 زمان : نظرات (0)

سید مهدی میرداماد

 

دل این شهر برای نفسم تنگ شده

جان من كوفه میا كوفه دلش سنگ شده

خوب گشتم همه جا را خبری نیست نیا

همه شادند آخر دوباره خبر جنگ شده

آب و جارو شده این شهر برای سر تو

آقا جان نمی دونی چه خبره تو این كوفه، یكی داره شمشیرشو آماده می كنه، یكی داره نیزشو تیز می كنه،

آب و جارو شده این شهر برای سر تو

كوچه هاشان همه پاكیزه و كم سنگ شده

هركی سنگ پیدا میكنه، بیاید بریم كربلا، یكی داره میاد، حسین

همه جا صحبت از غارت اموال شماست

بخدا بیعتشان حقه و نیرنگ شده

چه بیعتی، هجده هزار نفر، شوخی نیست، بخدا امشب و شب های دیگه بیایید، فقط گریه نباشه، هجده هزار نفر بیان بیعت كنن، اون وقت برگردی بعد نماز مغرب، ببینی هیچكی نیست، یه مرد نبود این آقا رو راه بده تو خونش، غریبانه بلند شد، تو كوچه های كوفه، از این كوچه به اون كوچه، هی دست رو دست می زد، الهی دستم بشكنه، چرا نوشتم به حسین بیا، اینها چه مردمی هستند، هی از این كوچه به اون كوچه، خسته شد پشت در یه خونه سر به دیوار گذاشت، پیر زن در و باز كرد، دید یه آقای قد بلند، محاسن، هیبت، كسی بود برا خودش مسلم، آقا چرا اینجا ایستادی، چیزی می خوای این وقت شب، می خوای برات آب بیارم، از سر و وضعت پیداست آشفته ای، تشنه ای، یه مقدار آب براش آورد، گفت: می تونم ازتون یه سئوالی بكنم، شما مگه تو این شهر خونه ندارید، گفت نه من تو این شهر غریبم، آخ غریب آقا، گفت: چرا غریبید، این وقت شب تو كوچه های كوفه چیكار می كنی، گفت: منو می شناسی، گفت: نه آقاجان، گفت:  من سفیر حسینم، من مسلم بن عقیلم، تا گفت من مسلمم، طوئه كه وجودش مملوء از محبت ابی عبدالله بود، دست و پاشو گم كرد، گفت: خوش اومدی آقا، جوونم فدای شما، عجب سعادتی در خونه ی منو زده، شما كجا خونه طوئه كجا؟ دروباز كرد، گفت: آقا قدم رو چشمای من بذارید، من خیلی به ارباب شما علاقه دارم، من از شیعیان شما هستم، می تونی امشب منزل من باشی، اومد وارد خونه طوئه شد، چی كار كرد این زن كه تو تاریخ اسمش موند، چه پذیرایی از جناب مسلم كرد، ظاهراً وضع خونه ایش خوب بوده، بهترین اتاق و در اختیار مسلم گذاشت، بهترین پذیرایی رو از او كرد، اما  دید این آقا لب به غذا نمی زنه، هی غذا براش می آورد، هی می گفت: لااقل میای زینب و نیار، چی می گی؟ لااقل میای، علی اصغر و نیار، اصلاً می دید این آقا تو یه حال و هوای دیگه ای است، لااقل میای رقیه رو نیار، ای وای ای وای، خیلی طول نكشید، تا فهمیدن مسلم تو خونه ی طوئه است، ریختند دور و بر خونه، خونه رو از چهار طرف، محاصره كردند، می دونند اومدن كی و ببرند، گرفتن شیر كار سختیه، اونم شیری كه عموش علی است، تا ریختن در خونه، تا طوئه فهمید اومدن دم در، به مسلم گفت: غصه نخوری، من خودم می رم دم در، همچین كه اومد بره دم در اهل كنایه، مسلم گفت: كجا داری میری؟ تو یه زنی، اینها رحم ندارن، اینها مروت ندارن، شاید می خواست بگه، یه زن رفت پشت در، برای همه ی عالم بسه، كسی حیا كنه، نه تا فهمید زهرا پشت دره، خودش تو نامه ای كه به معاویه لعنت الله علیه نوشت، گفت: تا فهمیدم فاطمه پشت دره، برگشتم عقب، گفتم : نه، من با زهرا كاری ندارم، اما یاد علی افتادم، اومدم پشت در چنان لگدی به در زدم، صدای شكستن استخانهاشو شنیدم، كجا میری طوئه، بذار من برم، رفت مسلم گفت: چنان بلایی سرشون بیارم، كه یادشون بیافته من برادر زاده ی علی ام، اومد، اگه عموم علی نتونست كاری كنه، دستش بسته بود، من كه دستام بسته نیست، اگه ایستاد جلوش چشماش فاطمه شو زدند، محكوم به صبر بود، من كه محكوم نیستم، دماری در بیارم، نمی دونید چكار كرده، برید تاریخ رو بخونید، برید بخونید، كاری كرد مسلم، می ریختن ده نفری دورش، می گرفت پرت می كرد، رو پشت بوم ها، این جوری، كاری كرد، كه لشكر هرچی می رفت جلو، لت و پار بر می گشت، نانجیب صداش بلند شد، گفت چه خبره؟ مگه یه نفر این قدر لشكر می خواد، برید كار مسلم رو بسازید، یكی از این كوفیا گفت: چی داری می گی؟ این جمله ی تاریخه، گفت: فكر كردی ما به جنگ یكی از بقال های كوفه می ریم، این مسلمه این سفیر حسینه، این نمی شه تنهایی باهاش، مبارزه كرد، زنها بالا پشت بام ها نیزه آتیش می زدند، می ریختند، هركی هرچی تونست انجام داد، مسلم رو نتونستند بگیرند، آخرشم این آقا رو با نیرنگ، به دام انداختند، یه چاله ای درست كردند، روش و پوشوندند از نی، كشوندنش سمت چاله، انداختنش تو این چاله، دستاشو بستند، ریسمان به گردنش انداختند، كشوندنش تو كوچه های كوفه، دیدن هی زیر لب داره می گه حسین، یه نشونی بدم، اول افتاد تو گودال، بعد سرش رو بریدند، اربابشم اول اوفتاد تو گودال، همه بگید حسین..... مسلم با اربابش یه فرقی داشت، مسلم و از بالای دارالاماره انداختند، پاهاشو بستند به اسب، تو خاكها و تو كوچه ها كشیدند، فقط اسبها پاهاشو كشیدند، اما حسین و اسب ها رو بدنش رفتند، همه بگید حسین.......

 دانلود روضه شب اول محرم حضرت مسلم (ع)

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3217 زمان : نظرات (0)

حاج حسن خلج

 

ای مدینه بنگر در سوز و در گدازم

قسمت من اینه بسوزم و بسازم

یاد آن نمازی که نیمه شب شکستند

یاد بازوانی که بین کوچه بستند

پیر مو سپیدم بُریدم مشکل شد آخر کار من

خدا ببین سر پیری،گیر کی افتادم،هر کی هر جا باشه دیگه سر پیری احترامش بجاست

پیر مو سپیدم بُریدم مشکل شد آخر کار من

دشمنم سواره نداره رحمی به حال زار من

با دلی پر از درد به نامرد گفتم کمی آهسته تر

بی ادب تو سواره ای من پیاده،تو جوانی من پیرم

با دلی پر از درد به نامرد گفتم کمی آهسته تر

ناله ام شنید و کشید و من هم زمین خوردم به سر

آروم آروم داری میفهمی چی شد،نه؟ این آقا مرد بود،تو داری این جوری ناله میزنی

دلت شکست و بیاد رقیه افتادی

اون یهودی سگه کی بود شما رو زمین بزنه آقا

دلت شکست و بیاد رقیه افتادی

خودت برای رضای خدا زمین خوردی

حالا که عمه کوچلومو زمین زدند

با دلی پر از درد به نامرد گفتم کمی آهسته تر

ناله ام شنید و کشید و من هم زمین خوردم به سر

اشک غم سفته ام روز و شب گفته ام آه کجایی مادر

ای مدینه دشمن با حمله ی شبانه

همره دل من سوزانده درب خانه

دشمن یهودی تا وارد حرم شد

زنده خاطرات جانسوز مادرم شد

همچین که وارد خانه شدند یک دفعه پرده ها کنار رفت،خطرات مارم زهراسلام الله علیها برام تداعی شد

ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابر دود

مادر جوانم کمانم در پشت در افتاده بود

هیچکی نبود به داد بچه های فاطمه برسه،زینب داشت پرپر میزد،حسین داشت بال بال میزد،از یه طرف علی رو میکشیدند،از یه طرف فاطمه افتاده بود،خاک به دهنم!یه طرف محسن....همین قدر بدون امام زمان(عج) هر روز داره این صحنه ها رو میبینه،

ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابردود

مادر جوانم کمانم در پشت در افتاده بود

آنچه دیده ی دل بدیده هرگز نگردد باورم

مانده روی مسمار به دیوار ردی زخون مادرم

ای گل خزانم آتش زدی به جانم

ای پرستوی من رفتی زاشیانم

از غمت خمیدم امیدم رفیق خفته زیر گل

مرتضی و دوری صبوری..........

به حق ائمه ی بقیع ده مرتبه یا الله

دانلود روضه شهادت امام صادق (ع) 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1863 زمان : نظرات (0)

سید مهدی میرداماد

 

خدا، بغضی توی گلوم نشسته

ببین چقدر دلم شکسته

دستای من رو کینه بسته، خدا

خدا، دشمن ما چقدر پلیده

می بینه که موهام سفیده

ولی بازم من و کشیده، خدا

آتیش گرفته قلبم، آتیش گرفته خونم    

میون آتیش و دود روضه می خوام بخونم

یه روزی پشت این در زهرشون و رسوندند  

یه روزی پشت این در مادرم و سوزوند

خدا خدا خدایا

خدا، آخه چه رسم روزگاره

افتاد نفس هام در شماره

منم پیاده اون سواره، خدا

به خدا روضه از این بالاتر نیست، اون بی حیا خودش سوار اسب شد، امام صادق هفتاد ساله رو پشت سرش کشوند.....

خدا، آخه چه رسم روزگاره

ابن ربیع حیا نداره

هی نام مادر و میاره

وقتی شبیه بابا اون بی حیا من و برد  

همون جا افتادم که مادرم من زمین خورد

انگار دارم می بینم بابام و دست بسته

تو گوشمه صدای گوشواره ی شکسته

خدا خدا خدایا

خدا، درسته قلبم دریدن

به روی من شمشیر کشیدن

ولی سرم رو نبریدن

خدا، درسته حق منو خوردن

منو تو کاخ مستی بردن

سرمو تو تنور نبردن،خدا

نمیره روی نیزه هرگز سر بریده ام

نمی سوزه تو آتیش محاسین سپیدم

هیچ وقت رو ناقه دسته خواهرم نبندن

هیچ موقع مردم مست به دخترم نخندن

وقتی منصور شمشیر کشید، وقتی نتونست جسارت کنه، افتاد رو دست پای امام صادق گفت: حالا هر چی بخوای برات فراهم میکنم، هر چی بخوای بهت میدم، امام گفت: من چیزی از تو نمیخوام فقط منو زود برگردون به خونه ام اهل وعیالم نگرانن، آخه منو نصف شب با سر برهنه آوردی، زود منو برگردون زن بچم نگرانن؛ یه روزی هم حسین یه نگاه به خیمه ها کرد دید دارن به خیمه ها حمله میکنن، اگه دین ندارید آزاد مرد باشید هنوز حسین داره نفس میکشه بیاید کار منو تموم کنید، آی حسین.....

قاتل حیا کن چشم مولا نمیه باز است

 دانلود روضه شهادت امام صادق (ع) 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3218 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

باز با یه کم نون و نمک مثل همیشه سر کرد

به یاد قصه ی فدک دوباره دیده تر کرد

ستاره بارونه چشاش به یاد ماه نیلی

به یاد گوش و گوشواره به یاد ضرب سیلی

 دل تنگ زهرایم،تنهای تنهایم

یکی نبود تو اون کوچه کمک کنه به زهرا

به یاد قصه ی فدک آتیش گرفته مولا

قباله رو گرفته بود،دست امام حسن علیه السلام رو گرفته ،داره می ره خونه،امام حسن افتخار می کنه،مادرم با منطق کوبنده اش رسواشون کرد،آفرین مادر،حق خودت رو گرفتی،بارک الله مادر،غوغا کردی،حماسه آفریدی،یه دفعه از روبرو اون نانجیب داره می آد،فاطمه کجا بودی،مسجد،حقم رو گرفتم،یا الله،امام زمان(عج)ببخشید،سادات معذرت می خوام،می خواید جمع کنم هیچ چیز نگم،به فاطمة الهی العفو    

روضه شهادت امام علی (ع) و گریز به روضه حضرت زهرا (س) 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2523 زمان : نظرات (0)

حاج منصور ارضی

 

كوفه انگار كه نسبت به تو احساس نداشت

دوازده هزار نامه فقط از كوفه فرستادند

باغ ها ظرفیت عطر گل یاس نداشت

اصلاً حیف بود تو بیای كوفه آقا

ریشه ی

همه ی حرف های ما چند بعدی است، هم مال امروز، هم مال اونروز

ریشه ی غفلت كوفه به كجاها نكشید

كه سفیر پسر فاطمه را پاس نداشت

كوفه از بس كه نگاهش به حرام عادت كرد

یعنی سینه زن، اگه هی به نگاه به نامحرم، زن های بی حجاب بكنی، خطر داره برا دلت، اول كار اشكت رو میگیرند، هرچی هم من و دیگران بخونیم، مات میشینی دلت میسوزه، اما این سنگ كه تو چشمته، نمیذاره گریه كنی

كوفه از پس كه نگاهش به حرام عادت كرد

چشم دیدار تو  مسلم و عباس نداشت

حسین......

یادشان نیست تو را بس كه نمك نشناسند

اومدند در خونه ی حسین، بعد از امر امیرالمؤمنین، آقا دعا كن بارون نمیآد، قحطی مارو داره میكشه، زن و بچه مون دارن از تشنگی میمیرند، آقاجانم، حضرت دعا كرد، شنیدید، این حرف مال شب هفتمه، دعا كرد بارون اومد، بركه هاشون پر شد، همه خوشحال شدند، آقا جان تلافی میكنیم، ای نامرد مردم، بی درد مردم

یادشان نیست تو را بس كه نمك نشناسند

گویی این شهر جفا عاطفه بشناس نداشت

آشنا با تو كسی بود ولی بود ولی

جز دل حانی و طوئه دل حساس نداشت

امت نامه پران با تشری برگشتند

نامه نوشتند اما نامه پرون بودند

زره ای صدق و ثبات قدمی ناس نداشت

با تو دلهاست ولی بر تو زبان شمشیر

كوفه جز تیر و سنان دكه ی اجناس نداشت

پایتختی كه در آن عدل علی میزان بود

هیچ در ظلم ستم بهر تو وسواس نداشت

به رجز خوانی من مرد و زنش خندیدند

هی گفتم من مسلمم، نایب حسینم، هو كردن

به رجز خوانی من مرد و زنش خندیدند

نایبت چاره ای از خنده ی خناس نداشت

دست من بسته شد و دست جسارت وا شد

كوفی انگار دگر غیرت و احساس نداشت

داره با خدا مناجات میكنه، گریه میكنه، آخه تو كوچه های كوفه، دویست سرباز دارن باهاش میجنگند، دوباره كمك خواستند، ابن زیاد داد زد، فحش داد به اون سردارش، كه داشت میجنگید، گفت:مگه چیكار میكنی، یه نفره نمیتونی دستگیرش كنی، گفت : اینها از بنی هاشم اند، مگه مارو به سمت، بقّال های كوفه فرستادی، این مسلم ِ، فریبش دادند، امان نامه گرفتند از ابن زیاد، دادن دست آقا، همچین كه دادن دستش و خوند، دید اصلاً اینقدر امان نامه قوی است، میتونه بره به حسینش برسه، میتونه بره، دست از شمشیر كه برداشت، دستاش رو بستند، حالاهركی میرسه یه شمشیر بهش میزنه، لبش شكافته شد، دندوناش شكسته شد، آب آوردن روزه اش رو باز كنه، دندونهای ثنایاش افتاد، خون آب رو  مضاف كرد، آب رو برگردوند، به خودش گفت:من باید تشنه بمیرم، مثل اربابم حسین، آی حسین....

 دانلود روضه شب اول محرم حضرت مسلم(ع)

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1482 زمان : نظرات (0)

حاج منصور ارضی

 

وای مادرم...

خوب خودش رو شست، تمام زخم ها رو، گفت: شماها شاهد باشید من بدنم رو پاكیزه كردم، شب به هیچ وجه نمیگذارید علی لباس من رو در بیاره، برای اینكه علی میمیره

وای مادرم...

اسماء میگه بدنش رو شست، بعد فرمود: فضه دست به هیچ كاری نمیزنی، گفتم چشم خانم، خیلی خوشحال شدم، دیدم خیلی حالش خوب شده، خدا رو شكر كردم، دعای علی گرفته، حالش مساعد شده، فرمود: خودم خونه رو جارو میكنم، بچه هام رو یك یك بیار، زینبین رو آوردم، شروع كرد سر و بدن اینهارو شستن، حسنین رو آوردم، دیدم با همون دست لاغرش داره بدن رو میشوره"نمیدونم لرزش بدن دیدی یانه"فضه میگه گریه نمی كردن، یه ماه بود مادرمون كاری نمیتونست انجام بده، یك یك بدن بچه هاش رو شست، سر بچه هاش رو شانه زد، به فضه گفت: چون چند روز من نیستم، تا حالشون تغییر كنه، تنور رو روشن كن، دیدم آروم آروم اومد كنار تنور آتش گرفته، نان با همون دست شكسته اش طبخ نمود، نان هارو كنار گذاشت، كار خونه تموم شد، گفت: زینبینم رو ببرید خونه ی دختر عموم، دخترارو بردند، پسرهارو گفت برید سمت باباتون، مادر می خواد راحت جون بده، بچه ها بیرون رفتند، ام سلمه میگه: فرمود: بستر من رو وسط حجره ی اتاق بنداز، بسترش رو انداختند"امشب تو خونه رفتی، چند لحظه این دست راستت رو بذار زیر صورتت، یه مقدار كه خوابیدی، دیگه هرجور بلدی بخواب، اون لحظه رو نیت كن، آخه"ام سلمه میگه: دستش رو زیر صورتش گذاشت، معلومه این صورت درد میكنه، دیدن سرش رو گذاشت رو این دستش، دیگه صداش نمیآد، وای مادر وای مادر، ام سلمه یا اسماء میگه من هرچی صدا زدم  حبیبه ی خدا، قرة عین الرسول، فاطمه جان، اومدم روپوش رو زدم كنار، دیدم كار تمومه، اسماء میگه من اومدم سمت مسجد، یه وقت دیدم حسنین دارن میان، هردوتاشون امامند، وجودشون از غیب خبر میده، دیدم هراسانند، تا سلام كردم جواب سریع دادند، فرموند: اَینَ اُمی؟مادرم كجاست؟ گفتم مادرتون؟استراحت میكنه، گفت: نه اسماء بخدا تا حالا ندیدم مادرمون این موقع شب بخوابه، گفتنم: براتون غذا تهیه كرده، حسن جان، امام مجتبی فرمود: اسماءتو این مدت كه تو این خونه هستی، تا حالا كی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم، عرض كردم آقازاده ها یه خواهشی ازتون دارم، برید باباتون رو تو مسجد خبر كنید، تو یه مقتل دیگه میگه: فضه اومد در مسجد، امیر المؤمنین، سلمان، دیگران، نشسته اند، سلمان میگه دم در مسجد شلوغ شد، دیدم صدای گریه میآد، بلند شدم ایستادم ببینم چه خبره، دیدم فضه داره داد میزنه، حسنین اومدند، آقا متوجه شد بلند شد، اومد جلو، پرسید چه خبره؟عرض كردند: آقاجان اگه میخواهید فاطمه رو زنده ببینید، نگفتند: از دنیا رفته كه، زود بیا، تا این جمله رو شنید، یه نگاهی به حسنین كرد، روایت داره، از پشت افتاد، دیدن هی داره صدا میزنه وَمَن العزا، كیه من و آروم كنه تو این غصه، از مسجد تا خانه راهی نبوده، چندین بار عبا پیچیده شد دور پاهاش،

ردایش دور پا پیچیده میشد

جهانش پیش دیده تیره میشد

رسید و دید شهبار خسته

زجا برخیر ای پهلو شكسته

فرمود: من علی ام، پاشو، پاشو من علی ام، بدن رجعت كرد، صدای فاطمه با علی خوشه، صدای علی ام با زهرا خوشه، جون داده، دوباره برگشت، سه مرتبه تو عالم جون داد زهرا، اینجا یه بار بود، یه بارم بچه ها اومدند دیدند دست های مادر از تو كفن بیرون اومد، لیة القدر سه شبه، سوره كوثر چند آیه است؟ امشب اُمدید، امام باقر می فرمایند: مادرما صد جا میاد كمكتون میكنه، الله اكبر، چشماشو باز كرد، شروع كرد گریه كردن، فرمود از بابام شنیدم، بالا سر محتضر هركی قرآن بخونه، جون دادن برا محتضر آسون میشه، علی جان برام قرآن بخون، همچین كه شروع كرد قرآن خوندن، یه وقت دید آروم آروم این پلك های چشم، رو هم افتاد، آی زهرا.........

دانلود روضه شهادت حضرت زهرا (س) 

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 63
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 445
  • آی پی دیروز : 656
  • بازدید امروز : 1,412
  • باردید دیروز : 6,157
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 34
  • بازدید هفته : 15,937
  • بازدید ماه : 15,937
  • بازدید سال : 1,330,970
  • بازدید کلی : 19,836,798